محل تبلیغات شما

همین دیروز بود که برای اولین و آخرین بار همراه با یک بزرگتر، پدرم، وارد دبستان شدم که من را به آقای مدیر سپرد و رفت و . همین دیروز بود که برای ثبت نام به دانشگاه رفتم و در سالن مطالعه غرفه بندی شده برای ثبت نام از این غرفه به آن غرفه می رفتم غافل از اینکه همین مکان یکی از بهترین و دنجترین جاهای دانشگاه برای من در طول دوران کارشناسی خواهد بود و . همین دیروز بود که سوار بر اتوبوس بنز به تهران اومدم و پس از ثبت نام یکی از همکلاسی های تهرانی من را برد خانه شان تا کمی استراحت کنم و بعد برگردم شهرستان و . همین دیروز بود که بعد از اولین کلاس دوره دکتری ذوق و شوقی که برای این دوره داشتم از بین رفت و تعلم دیگر برایم جایگاه عبادت نداشت و . همین دیروز بود که ذوق و شوق تعلیم و معلمی، باعث شده بود بوی ماه مدرسه من را از خود بی خود کند و . اما امسال برای من مهر بوی ماه مدرسه ندارد! چرا که بعد از سال ها دل از کلاس، درس و کتاب کندم و عبادتگاهی که سالها معبد آمال و آرزوهایم بود را بیخیال شدم و . هر چند هدفمند این سالها را گذراندم اما وقتی به گذشته نگاه می کنم، میبینم همه این فراز و فرودها تمام شده است به هدفهایم شک می کنم و غمی گلویم را می فشارد و . امروز گریز زدن به خاطراتم، از گذشته ای پر شور، از پاییزهایی که چنان به سرعت گذشت و من را به هدفهایم نزدیک و نزدیکتر کردند و . در پاییزی ترین روزهای سال، با وجود غم و شکهایی که دارم با جسارت تمام هنوز روی پاهای خودم ایستاده و هنوز آنقدر تعلیم و تعلم را مقدس می دانم که باورم نمی شود از آن دل کنده باشم و . هر گاه حس می کنم دارم در افکار سیاه و زجرآوری که اغلب همین هدفها و خودم باعث و بانی اش هستند، زنده به گور می شوم، با خودم حرف می زنم و تکرار می کنم که این نیز بگذرد و . این تغییر به این مفهوم نیست که احساس شکست می کنم یا برای گذشته ای که دانسته یا ندانسته با دست های خودم ساخته ام، افسوس بخورم و . شاید دور شدنم از فضای تعلیم و تعلم خودش یک جور خوشبختی است و . به جرات می گویم تنها عامل رسیدن من به اینجا و تنها نجات بخش من از احوال این روزهایم زمان است و . با گذشت زمان گرچه هیچ چیزی را فراموش نمی کنم اما به آرامشی نسبی می رسم که کمک خواهد کرد خودم را دوباره جمع و جور کنم و به زندگی ادامه دهم و هدفهایی جدید برای خودم تعریف کنم و . زمان نشان می دهد چه‌ چیزهای کوچک و حقیری باعث رنجشم‌ شده بودند و چه چیزهایی یا کسانی در زندگی ارزش جنگیدن دارند یا ندارند و . در گذر زمان آموختم جنگ را باید اول از خودم و به خاطر وجود خودم شروع کنم. آموختم هرگز آنقدر با خودم قهر نباشم که اجازه دهم بی مهری روزگار و زبان تلخ دیگران روحم را فلج کند و رها بودنم را و شادمانه زندگی کردنم را از من بگیرد و . اگرچه زمان زخم ها را از بین نمی برد اما آنها را به تدریج ترمیم می کند و درد ها را التیام می بخشد و .

چو خیال شدم از خیال تو ...

نداشتن تنها راه از دست ندادن است ...

سایه‌ای از نیمه‌ی پنهانی خویشم، تصویر هزار آینه حیرانی ...

کنم ,همین ,دیروز ,زمان ,غرفه ,ثبت ,همین دیروز ,بود که ,دیروز بود ,می کنم ,و همین

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تایپ سورنا